
بدون تشکل، هرگونه تغییر دستخوش فرصتطلبی است
یکی از بزرگترین ضعفهای جنبشهای اعتراضی معاصر در ایران، نبود ساختار، تشکل و انسجام پایدار است. خشم، انگیزه و حضور خیابانی بهتنهایی نمیتوانند ضامن آزادی، عدالت یا دموکراسی باشند. تاریخ بهروشنی نشان داده که در غیاب تشکلهای مردمی، هر تغییر سیاسی ولو انقلابیترین آنها قابل مصادره است.
🔹 تغییر بدون ساختار، شکار آمادهی فرصتطلبان
در بسیاری از جوامع، پس از فروپاشی نظم پیشین، آنچه به سرعت قدرت را به دست میگیرد، نه مردمی است که جانفشانی کردهاند، بلکه سازمانیافتهترین نیروها هستند—حتی اگر ضد مردمی، فاسد یا ارتجاعی باشند. اگر مردم از پیش، تشکل نداشته باشند، قدرت در لحظهی خلأ به دست کسانی میافتد که آمادگی تصاحب آن را دارند.
نمونهها بسیارند:
انقلاب ۵۷ ایران که در غیاب آلترناتیو تشکیلاتی دموکرات، به سیطرهی یک حکومت دینی تمامیتخواه ختم شد.
بهار عربی در کشورهای مختلف، که در بسیاری موارد به هرجومرج، بازتولید استبداد یا جنگ داخلی منتهی شد.
در تمام این موارد، مردم نقش آغازگر تغییر را داشتند؛ اما نقش صاحبان آینده را نداشتند.
🔹 چرا تشکل حیاتی است ولو اگر زیرزمینی و کوچک
تشکل فقط حزب رسمی با دفتر و مجوز دولتی نیست. تشکل میتواند یک شبکهی اعتماد میان چند نفر باشد؛ یک هستهی فکری، رسانهای یا محلی؛ یک جمع کوچک که هدف، تقسیم کار و مسیر دارد.
داشتن تشکل به مردم امکان میدهد:
روایت خود از تغییر را بسازند
نیروهای خود را آموزش دهند
تصمیمگیری جمعی و هدفمند کنند
بدیلهای اخلاقی، سیاسی و عملی را آماده داشته باشند
از مصادرهی انقلاب یا اعتراض، جلوگیری کنند
🔹 تشکلگریزی، بیماری مزمن سیاست ایران
بسیاری از مردم ایران از کار جمعی دلزدهاند؛ یا بهدلیل تجربهی شکستها، یا ترس امنیتی، یا فضای بیاعتمادی. اما باید با این ذهنیت مقابله کرد. هیچ تغییر پایدار، انسانی و سالم، بدون ساختار ممکن نیست. اعتماد باید ساخته شود حتی آهسته، حتی با هزینه.
✅ جمعبندی: از تماشاچی تاریخ بودن، به بازیگر تاریخ شدن
اگر مردم ایران میخواهند نهفقط آغازگر، بلکه مالک تغییر باشند، باید تشکل داشته باشند.
بدون آن، آیندهی بعد از جمهوری اسلامی نیز میتواند به کام دیگران تمام شود.
شاید دیگر فرصتی برای تکرار نباشد.